Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-05-04@03:35:09 GMT

رقص آتش در دوئل عشقی!

تاریخ انتشار: ۷ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۸۸۹۱۴

موتورسواری که به ظن سرقت توسط ماموران کلانتری شفای مشهد دستگیر شده بود، درحالی ماجرای «رقص آتش در یک دوئل عشقی» را فاش کرد که پای تازه عروس نیز به پرونده آتش‌سوزی عمدی خودرو کشیده شد.

به گزارش خراسان، چند روز قبل نیروهای گشت نامحسوس کلانتری شفای مشهد در راستای اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی و به‌منظور مقابله با سرقت‌های شبانه، عملیات گسترده‌ای را در حوزه استحفاظی خود آغاز کرده بودند که موتورسیکلتی در حاشیه بولوار عبدالمطلب توجه آنان را جلب کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

تیغه تبری که از زیر زین موتورسیکلت بیرون آمده بود، ظن افسران گشت را برانگیخت؛ چراکه احتمال داشت راکب موتورسیکلت از سارقان زورگیر باشد. به همین دلیل نیروهای انتظامی در اطراف موتورسیکلت منتظر ماندند تا این که جوانی از یک قهوه‌خانه خارج شد و هنگامی که قصد داشت موتورسیکلت را روشن کند در محاصره پلیس قرار گرفت.

این جوان که حیرت‌زده به نیروهای انتظامی می نگریست، وقتی قهوه‌فروش آن سوی خیابان گفت: من اهل شهرستان گرگان هستم و برای مسافرت به مشهد آمده‌ام و در یکی از هتل‌های خیابان اما رضا(ع) ساکن هستم ولی به تقاضای مالک موتورسیکلت که از دوستانم است برای صرف قهوه تلخ به قهوه‌فروشی آمدیم... در همین هنگام جوان دیگری که خود را کاظم معرفی می‌کرد از قهوه‌خانه بیرون آمد و به نیروی انتظامی گفت: موتورسیکلت متعلق به من است اما مدارک مالکیت و گواهی‌نامه همراه ندارم!

این در حالی بود که افسران پلیس علاوه بر تبر، بطری حاوی بنزین را نیز از بغل قاب موتورسیکلت بیرون کشیدند که به طرز ماهرانه‌ای جاسازی شده بود.
«کاظم»(جوان23ساله) در پاسخ به سوال ماموران انتظامی گفت: من قصد داشتم به سمت جاده کلات حرکت کنم به همین دلیل مقداری بنزین درون بطری ریختم تا در مسیر از آن استفاده کنم، تبر را هم احتمال دادم لازم می‌شود!

درحالی که یک از افسران گشت انتظامی همچنان به طرح سوالات فنی و انحرافی از راکب موتورسیکلت ادامه می‌داد، یکی دیگر از آنان شماره پلاک موتورسیکلت را از مرکز فرماندهی استعلام کرد؛ اما چند شماره این پلاک نشان می‌داد که تصویر موتورسیکلت مذکور در یکی از صحنه‌های آتش‌سوزی عمدی خودرو ثبت شده است. بدین ترتیب دو جوان موتورسوار با دستور بامدادی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا) به مقر انتظامی هدایت شدند و در دایره تجسس مورد بازجویی‌های تخصصی قرارگرفتند و در این هنگام افسران تجسس با دست‌یابی اطلاعاتی به پرونده آتش‌سوزی دریافتند که حادثه مذکور تیر ماه گذشته در شهر جدید گلبهار  رخ داده است.

جوان موتورسوار وقتی در برابر اسناد و دلایل مستند قرار گرفت، در حالی که ناباورانه به تصاویر آتش‌سوزی خیره شده بود، به‌ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: قبول دارم خودروی پراید را من به آتش کشیدم اما خیلی زود هم پشیمان شدم؛ چراکه از مدتی قبل به دختری علاقه‌مند بودم و قصد ازدواج با او را داشتم ولی زمانی به خود آمدم که آن دختر با جوان دیگری ازدواج کرده بود. از سوی دیگر متوجه شدم که آن دختر هم علاقه‌ای به نامزدش ندارد. به همین خاطر از من خواست تا خودروی نامزدش را آتش بزنم! من هم شبانه سوار موتور سیکلت شدم و از مشهد به گلبهار رفتم. خودروی پراید را به‌تنهایی آتش زدم و دوباره به مشهد بازگشتم.

در جریان رسیدگی به این پرونده، تازه عروس نیز به کلانتری احضار شد و مورد بازجویی قرارگرفت. این دختر جوان نیز با مشاهده «کاظم» دیگر نتوانست حقیقت ماجرای «رقص آتش در دوئل عشقی» را پنهان کند؛ بنابراین با ارشاد و نصیحت‌های رئیس کلانتری به بیان سرگذشت خود پرداخت و گفت: چند سال قبل مادرم به دلیل اعتیاد پدرم از او طلاق گرفت و به دنبال سرنوشت خودش رفت. پدرم نیز با زن دیگری ازدواج کرد و من در همان سن نوجوانی مجبور شدم با نامادری زندگی کنم! روزها و شب‌ها را با دلتنگی سپری می‌کردم اما هیچ کس به من توجهی نداشت. گویی همه درگیر امور روزمره خودشان بودند. پدرم نیز سرگرم زندگی جدید خود بود و مرا نمی‌دید.

من هم که بیشتر اوقاتم را با دوستانم می‌گذراندم به دنبال بهانه‌ای برای پر کردن این خلأ عاطفی بودم تا این که با «کاظم» آشنا شدم و خیلی زود به او دلباختم! من فقط در جست و جوی محبت بودم و او انگار همه زندگی و دلگرمی من شده بود. حالا دیگر من هم عشق را در خیابان جست و جو می کردم و توجهی به رفتارهای پدر و نامادری ام نداشتم. آن قدر در این رفتارهای هیجانی و دروغین غرق بودم که دیگر درس و مدرسه یادم رفت و تازه متوجه شدم که مدتی است به مدرسه نرفته‌ام و هیچ کس هم اهمیتی به این موضوع نمی‌داد. در همین روزها بود که زمزمه‌هایی از نامادری‌ام شنیدم که باید ازدواج کنم!

پدرم نیز مرا به گوشه آشپزخانه برد و گفت: خواستگار خوبی داری! تو هم بالاخره باید به دنبال سرنوشت خودت بروی! می دانستم نظر من برای آنان اهمیتی ندارد و اصرارهایم نیز بی فایده است؛ بنابراین سکوت کردم و خیلی زود خودم را پای سفره عقد دیدم! من هیچ علاقه‌ای به نامزدم نداشتم ولی به پدرم نیز چیزی نمی‌گفتم تا این که هنوز دو ماه بیشتر از دوران نامزدی ما سپری نشده بود که با کاظم هماهنگ کردم تا خودروی نامزدم را به آتش بکشد. او هم به مقابل خانه ما آمد و پراید نامزدم را آتش زد که روی پل منزل پارک بود.

با دستور رئیس کلانتری شفا، پرونده این ماجرا درحالی به دستگاه قضایی ارسال شد که هوشیاری نیروهای انتظامی عاملان حادثه تاسف‌بار دیگری را به دام انداخت.

منبع: تابناک

کلیدواژه: طوفان الاقصی غزه فلسطین میلاد حاتمی آرمیتا گراوند رقص آتش دوئل طوفان الاقصی غزه فلسطین میلاد حاتمی آرمیتا گراوند آتش سوزی پدرم نیز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۸۸۹۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عشقی فراتر از خدمت.../ماندن در منطقه محروم؛ به واسطه عشق به دانش‌آموزان

ایسنا/چهارمحال و بختیاری روز معلم که نزدیک می‌شود، دانش‌آموزان و خانواده‌ها در تکاپوی خرید هدیه‌ای در شان معلم هستند، کسی که بی‌منت هر ساله راه و رسم زندگی را می‌آموزد.

به گزارش ایسنا، به راستی معلمی عشق است، کسی که تلاش می‌کند تا راه و رسم زندگی را به دانش‌آموزان بیاموزد، کسی که با تمام وجود و از صمیم قلب راه درست را به فرزندان خود نشان می‌دهد.

آری روز معلم روز قدردانی از زحمات کسانی است که عاشقانه در میدان و سنگری قرار گرفته‌اند تا نسلی را تربیت کنند که آینده‌ در دستان آن‌هاست.

کسانی که جهاد می‌کنند و گاهی خدمت به فرزندان خود را بالاتر از همه کارها می‌دانند، هستند معلمانی که جان خود را کف دست می‌گذارند و مسیرهایی را طی می‌کنند تا دانش‌آموزانی که چشم انتظار رسیدن معلم هستند در کلاس درس حاضر شوند.

به راستی، رفت و آمد از یک منطقه به منطقه دیگر بسیار دشوار است اما وقتی عاشق شغلت و دانش‌آموزانی که با بچه‌های خودت فرقی ندارند، باشی، تنها درس دادن و خدمت به آن‌ها را مهم می‌دانی، خدمتی بی‌منت در کمال عاشقی.

روز معلم بهانه‌ای است تا به جهت تشکر و پاسداشت زحمات آن‌ها، این روز گرامی داشته شود، البته تنها ۱۲ اردیبهشت روز معلم نیست، هر روز باید قدردان زحمات این قشر باشیم.

به مناسبت روز معلم با یکی از معلمان نمونه استان که در منطقه محروم استان در حال خدمت به دانش‌آموزان است مصاحبه ای را انجام دادیم که با هم می‌خوانیم.

مریم توکلی، معاون پرورشی یکی از مدارس شهرستان کوهرنگ که دارای هفت سال سابقه کاری است، در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: سال ۹۲ وارد دانشگاه فرهنگیان شدم و در رشته مشاوره به تحصیل پرداختم، برای مقطع کارشناسی ارشد رشته روانشناسی را انتخاب کردم.

وی افزود: زمانی‌که از دانشگاه فرهنگیان فارغ‌التحصیل شدم، رفتن به منطقه محروم توفیق اجباری بود، اما زمانی که سادگی و صمیمیت بین دانش‌آموزان، اولیا و همکاران را مشاهده کردم ترجیح دادم در منطقه محروم بمانم و ادامه دهم.

این معلم نمونه استانی گفت: عاشق دانش‌آموزان آن منطقه هستم و روزانه مسافت زیادی برای رفتن به مدرسه طی می‌کنم، البته روزهایی که مشکلی پیش آمده و نتوانستم در کلاس درس حاضر شوم، آن روز به گونه‌ای بوده که از خانه و خانواده خود دور بوده‌ام.

وی گفت: در این سال‌ها خاطرات خوب و بد بسیار زیاد بود اما بهترین خاطرات مربوط به زمانی است که با چشم خود می‌بینم که دانش‌آموزانم به موفقیت رسیده‌اند، مثلاً زمانی که در دانشگاه فرهنگیان پذیرفته و همکار خودم می‌شوند، ارتباطی که پیش از آن ارتباط دانش‌آموز و معلم بوده اما اکنون همکار می‌شویم، در حقیقت پیشرفت‌ها و خوشبختی دانش‌آموزانم را که می‌بینم برایم خوشایند است و شاید قشنگ‌ترین جلوه‌هایی بوده که از معلمی به یاد دارم.

توکلی بیان کرد: به زبان خودمانی بگویم اگر کاری را دوست داشته باشی، هر چند سخت، باز هم حاضری سختی‌ها را به جان بخری، می‌توانم بگویم واقعاً عاشق معلمی بودم و هستم، از طرفی دانش‌آموزان آن منطقه را بسیار دوست دارم  و همیشه علاقه دارم آن‌ها را ببینم، همیشه به همکاران و اعضای خانواده خود می‌گویم که من ۱۸۰ دختر دارم، یعنی صبح‌ها احساس می‌کنم به دیدار بچه‌هایم می‌روم.

وی افزود: باتوجه به اینکه باید مسافت زیادی طی شود تا به مدرسه بروم، اما هیچ‌گاه از رفت و آمد خسته نشدم، چون عشق و علاقه‌ام به دانش‌آموزان موجب می‌شود مسیر برایم هموار شود.

توکلی با بیان اینکه مشکلات در مناطق محروم زیاد است، تصریح کرد: کمبود امکانات آموزشی، پرورشی، تحصیلی، فضاهای آموزشی بسیار نامناسب مخصوصاً در بسیاری از روستاهای دور افتاده وجود دارد اما در برخی مناطق شرایط رفع کمبودها فراهم نیست، البته همیشه سعی شده با همکاران، دوستان و تعامل اولیا، گروه‌های جهادی تشکیل دهیم و تا جایی که می‌شود امکانات را برای مناطق و روستاها فراهم کنیم، مثلاً زمانی دانش‌آموزان نیاز به مشاوره کنکور دارند اما باتوجه به هزینه‌های بالا و مشکل رفت و آمد به شهر، تا جایی که امکان داشته و از دستمان برآمده خود تلاش کردیم برای آن‌ها مشاوره کنکور و برنامه‌ریزی انجام دهیم که نتیجه آن هم دیده شده و رشته‌های بسیار خوبی قبول شدند که این افتخاری برای معلم است، از هیچ تلاشی برای رفع مشکلات دریغ نکردیم.

وی در پایان ضمن تبریک روز معلم، خاطرنشان کرد: همیشه این را بیان کرده و می‌کنم که معلمی شغل نیست بلکه عشق است، اگر عشق و علاقه‌ای در کار نباشد هیچ وقت نمی‌توان آنچه در ذهن خود داریم را بر اندیشه دانش‌آموزان پیاده کنیم.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • سارقان حرفه‌ای در بافق دستگیر شدند
  • ماجرای کشف جسد زن جوان در باغ شخصی یک مرد
  • غرق‌شدگی یک جوان در کانال آب محدوده حیدرآباد
  • دفن جسد زن جوان در باغ شخصی یک مرد | نمی‌خواستم او را بکشم
  • از توقیف موتورسیکلت‌ها تا کشف احشام قاچاق میلیاردی در فارس
  • مرد سال آسیا شاید به دوئل با رونالدو برسد
  • جلالی - آلوز: دوئل سال برای یک عنوان ارزشمند
  • غرق شدن جوان محلاتی در استخر آب
  • تراکتور - استقلال؛ دوئل جذاب هفته با انگیزه‌های متفاوت
  • عشقی فراتر از خدمت.../ماندن در منطقه محروم؛ به واسطه عشق به دانش‌آموزان